۱۳۸۹ آذر ۳۰, سه‌شنبه

منشور محمود


منم محمود!
رئيس جمهور رئيس جمهور ها
رئيس جمهور بزرگ
رئيس جمهور دادگر
رئيس جمهور ايران!
رئيس جمهور غزه!
رئيس جمهور لبنان!
رئيس جمهور سوريه!
رئيس جمهور عراق!
افغانستان! فلسطين! كومور! برنه! توگو! نيكاراگوئا! ونزوئلا! نيجريه! آنگولا! برونئي! اوگاندا! بوليوي! گابون! مالي! هائيتي! اتيوپي! مالديو! گينه! پرو! شيلي! و همه جاها
رئيس جمهور چهار گوشه جهان
در بارگاه نمايندگان ايران بر تخت شهرياري نشسته ام
خداي بزرگ دل هاي پاك مردم متعهد ايران را متوجه من كرد زيرا من اورا ارجمند و گرامي داشتم
ارتش بزرگ من به آرامي وارد تهران شد
نگذاشتم رنج و آزاري به مردم اين شهر و سرزمين وارد آيد
ريشه بيكاري را كندم و به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم
من فرمان دادم كه هيچكس اهالي شهر را از هستي ساقط نكند، مگر آنكه فتنه گر باشد!
وقتي كه بنده با راي قاطع و ميليوني مردم خود بر تخت رياست جمهوري نشستم، دستور دادم تا يارانه ها را به مردم پرداخت كنند، و نظام ظالمانه سوبسيد را سرنگون كردم!
سايه ي ديو ارزاني را از سر مردم برداشتم!
فرمان دادم تمام نشرياتي را كه بسته اند رفع توقيف كنند تا هرچه كه مي خواهند بنويسند،
سپس چون ديدم قدر آزادي را نمي فهمند دستور دادم كه آن ها را ببندند و صاحبانشان را دست گيري كردم!
براي تمام سرزمين ها نامه فرستادم
چند بار در تالار ملل سخنراني كردم و با حرفهايم دنيا را تركوندم!
دل چند هسته را شكافتم اما آفتابي در آن ميان نديدم،
پس دستور دادم كه همچنان هسته ها را تا نتيجه مطلوب بشكافند!
همراهم اسفنديار!! به من گفت سرزمين هاي منزوي باز هم قطع نامه صادر كرده اند
و من نيز قطع نامه دان هاي آنان را به پارگي بشارت دادم!
بر مردم سهام عدالت ارزاني داشتم
صندوق ذخيره ارزي را خالي كردم و كشور را از اين معضل ديرين رهانيدم!
ممه ها را از لولو باز ستاندم و در جايگاهشان باز گرداندم تا هرروز برايم زندگاني بلند را آرزو كنند
اسنادش هم موجود است!!
مردم فقير چين را از بدبختي رهانيدم
و برادران روسي خود را اطعام كردم
من به همه سنت ها و رسوم كشور هاي زير فرمانم احترام مي گزارم به شرطي كه نخواهند آن را علني كنند
به آزادي بيان احترام گزاردم و محلي را به نام كهريزك براي اين كار اختصاص دادم كه تا مي توانند فرياد بزنند!
من جلوي گشت ارشاد را گرفتم و نگذاشتم كسي را به خاطر موها و لباسش بازداشت كنند
آخر مگر مشكل كشور اينه؟
اينه؟!!
شهر به شهر سفر كردم و داد مردم را ستاندم
دستور دادم به طور مساوي سانديس و كيك به مشتاقان بدهند!
آزادي انديشه را ارج نهادم، گذاشتم هركس هر فكري دارد بكند و من هم كار خودم را كردم و حرف خودم را زدم!
كارهاي بزرگ كردم و رايحه ي خوش آن را به سرتاسر سرزمين ها پراكندم!!
و خيلي كار هاي ديگر كه نمي خواهم بگم!

بگم؟

بگم؟

هیچ نظری موجود نیست: